اسپنتان

متن مرتبط با «پیاده» در سایت اسپنتان نوشته شده است

پیاده روی

  • هر صبح صدای گامهایشان از پشت دیوار به گوش می رسد.گاه پچ پچ هایشان به گوش می رسد و گاه بی صدا رد می شوند و پی کار خود می روند.ماهاتون برنامه صبحگاهی آنها را برایم گفته است.چند نفر از زنهای همسایه بعد از پیاده روی به مکتب می روند و دوباره پیاده به خانه برمی گردند.مسیرشان طولانی است و اگر ادامه دهند به وزن نرمالی که دوست دارند،خواهند رسید.شاید هم اصلا دنبال کاهش وزن نباشند.ماهاتون می گوید"چرا تو همراهشان نمی روی؟"و بعد برای اینکه مشتاقم کند می گوید"دو نفرشان مثل تو معلم هستند"و من با سخنش بیشتر منصرف می شوم.می گویم"آن دو خیابان منتهی به مکتب پر از سگهای ولگرد است.من هم که ترسوتر از آن هستم که این وقت صبح با استرس مواجه با سگهای ولگرد، تن به پیاده روی دهم.ترجیح می دهم که در امنیت خانه بمانم."ماهاتون قانع نمی شود و در جوابم می گوید"سگ که ترس ندارد.فوقش چار پارس می کند.اگر نترسی و پا به فرار نگذاری ،هیچ کار نمی کند."می گویم"حالا بگذار فکرهایم را بکنم.شاید همراهشان رفتم"هم من و هم ماهاتون می دانیم که من همراه آنها به پیاده روی نمی روم.اخلاق و رفتار خاصم با آن جمع و با آن مکتب نمی خواند... + نوشته شده در شنبه بیست و پنجم شهریور ۱۴۰۲ ساعت 5:8 توسط Espantan  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیاده روی صبحگاهی

  • از کوچه صدای گام ها و حرفهای نامفهوم مردانی که برای پیاده روی صبحگاهی از پیاده رو در حال عبور هستند به گوش می رسد.در دل می گویم خوش به حالشان و باز با خود می گویم"اگر به جای پیاده روی و گز کردن خیابانها و بیابانها مانند مردان قدیمی کج بیل را روی شانه می گذاشتند و لنگ چرکینشان را روی سر می انداختند و, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها