خمار

ساخت وبلاگ

انقدر قلیان گراکو کشیده بود که چشمش خمار بود.خود را میان چادر سیاه اسلامی اش پیچیده بود.قلیان می کشید و دودش را هوا میکرد.من رو به رویش نشسته بودم و محو تماشای درد ان زنها بودم.قلیان چه دردی از انها را درمان میکرد?زنی که رو به رویم نشسته بود تا زمانی که حضور داشت فقط قليان كشيد.نه چای خورد و نه حلوا گویی در عالمی دیگر سیر میکرد.خورشید که غروب کرد.زن دست از قلیان کشید با تک تک مهمانان دست داد و رفت.زن صاحبخانه قلیان گراکو را جمع کرد.قلیانی از تنباکو ساخت و ان را تعارف همراهانم کرد.رو به من گفت بهت می اید که اهل قلیان باشی.تو هم قلیان می کشی?گفتم:نه و با خود گفتم"یعنی چهره ام شبیه معتادان قلیان است?پیشتر از این کسی که اولین بار مرا دیده بود رو به من گفته بود"قرص اعصاب میخوری?"گفته بودم"نه"رک و پوست کنده گفته بود"پس چرا چشمانت خمار است?"در دل گفته بودم"لابد شراب میخورم و بعد در دل نیشخند زده بودم."چشمانم خمار قرص اعصاب نبود.شب پرستار مادرم بود و کم خوابیده بودم.ادمی که زجر بی خوابی نکشیده باشد و بیکباره ارامشش را از کف بدهد چشمش هم خمار می شود.بعد در دل گفته بودم یعنی چند نفر وقتی چهره زرد و نزارم را دیده اند با خود گفته اند که معتاد قرص اعصابم?شاید ان زنی که چنین با ولع قلیان می کشید نه از درد درون بلکه از سر عادت خود را اسیر دم و دود کرده بود.ملا كه اذان گفت قلیان کش ها دهانشان را اب کشیدند و به نماز ایستادند.خوب بود که حرمت سجاده و نماز را نگه داشتند.در دل گفتم"قیامت که برپا شود خدا کار به قلیان کشهای ساده ندارد اما معلمان و عالمان را سخت بازخواست خواهد کرد.نمی دانم چرا به چنین نتیجه ای رسیده بودم?

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 157 تاريخ : چهارشنبه 13 شهريور 1398 ساعت: 13:56