فحش

ساخت وبلاگ

یک پسربچه کوچیک است که خوب را از بد تشخیص نمی دهد.نمی دانم سر چه چیز اما پسرم از دستش عاصی میشود و می رود.پسر کوچک فحش رکیک می دهد که به من برمیگردد.این قصه از دیرباز سر دراز دارد که در دعوای پسران ،مردان و زنان پدر و مادر و خواهرند که فحش میخورند.می دانم که او کودکی بیش نیست و به لطف دبیر بودنم پشت سر فحش زیادی نثارم شده است اما چون رو در رو نبوده مهم هم نبوده اما این بار وقتی پسرک فحش داد از حالی به حالی شدم.گویی به عمرم چنین فحشی نشنیده ام.من به خانه برگشته ام و ساعتها زمان از ان ماجرا گذشته است اما هنوز فکرم درگیر است.در سالهای دور وقتی از مطلبی ناراحت میشدم .کنار پدر می نشستم.از غصه ام چیزی نمی گفتم اما وجودش انقدر اطمینان و ارامش داشت که غم یادم می رفت.امروز من نیاز خاصی به همان ارامش و همان پدر داشتم اما پدری در کار نیست که گرمابخش محفل باشد.من مانده ام و تنهایی و سکوتی بی انتها که عزراییل قصد شکستنش را ندارد تا مهلت محنت و رنجم به سر اید.

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 13 شهريور 1398 ساعت: 13:56