ازادی

ساخت وبلاگ

گویی باری از دوشم برداشته شده بود.به دنبال دلیل این سبکی بودم و یافتم.دیروز اخرین مهلت ثبتنام ارشد پیام نور بود.بین ادامه تحصیل و عبور از ان دو دل بودم.پتو روی سر کشیدم و اسوده خود را به خواب زدم.خوابم نبرد.باید رخوت و تنبلی را کنار میزدم.بیدار میشدم و برای ثبت نام میرفتم.عاقبت تسلیم دلم شدم.دست و رویم را شستم و صبحانه نخورده به کافی نت رفتم.در طول مسیر فرصت داشتم که به انتخاب رشته فکر کنم.صاحب کافی نت نبود و شاگردش به جایش نشسته بود.صفحه ثبتنام را باز كرد.کنارش ایستادم که اشتباه ثبت نكند.به کارش وارد بود.برگه ثبتنام را كه به دستم داد خيالم راحت شد.به جز شوهرم به هیچ کس نگفتم که باز سودای ادامه تحصیل دارم.بار اخری که خواسته بودم ارشد بخوانم انقدر برایم نگرش منفی ارایه کرده بودند که اخر درس خواندن را رها کرده بودم.یکی گفته بود"تو با این مادر بیمارت کی وقت میکنی درس بخوانی?بهتر است به مادرت رسیدگی کنی."دیگری گفته بود"درس بخوانی که چه شود?به همین قانع باش"ان یکی هم گفته بود"عجب حال و حوصله ای داری..."و اخر کتابها را سه سال رها کرد بودم و امسال باز یادم امده بود که دوباره سر درس و مشق برگردم.تازه اول راه بود اما خوشحال بودم.

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 23 آبان 1398 ساعت: 3:21