تمدن

ساخت وبلاگ

بعد از مدتها ماهاتون سر از خانه ما در اورده است.امده تا اخبار روستای متمدن را بگوید و برود.اخبارش جالب نیست.خبر زندگی هایی ست که به بن بست طلاق کشیده است.می گوید"نمی دانم مردها مشکل دارند یا زنهایی که کارمند شده اند به سرشان زده و طلاق می گیرند.فکر می کنند چارکلاس سواد یاد گرفته اند و دولت حقوقشان را بسته دیگر شوهر به چه کارشان می اید.صبح تا شب دعوا راه می اندازند و اخر وسایلشان را جمع می کنند و می روند."لبخند تلخی می زنم و می گویم"من و تو که همراهشان نبوده ایم.حتما جان بر لبشان رسیده که فرار را بر قرار ترجیح داده اند."فکری می کند و می گوید"شاید حق با تو باشد ولی دیده ای زنها به پای مردها برسند.مردها هر چه باشند مرد هستند.می روند و یک زن دیگر می گیرند و زن می ماند و گوش هایش."زبان باز می کنم که در جوابش چیزی بگویم اما سکوت را ترجیح می دهم.نظريات من یا ماهاتون چه اهمیتی دارد وقتی سر و ته پیاز زندگی دیگران نیستیم.ماهاتون را که بدرقه می کنم اماری را که به دستم داده تجزیه و تحلیل می کنم.دوتا از مطلقه ها زمانی شاگرد من بوده اند.نسل جدیدی که برخاسته ظلم را برنمی تابد.برایشان مهم نیست که پایه عرش بلرزد.مهر را زود حلال می کنند و جان را به در می برند.

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 148 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:43