كافه

ساخت وبلاگ

تعریف کافه انسوی خیابان را زیاد شنیده بودم.جایی اختصاصی برای مردان که گپ بزنند و خستگی در کنند و به ارامش دروغین برسند.این بار گذر من به ان ارامش زودگذر رسیده بود.برای خودم مخلوط شیرچای سفارش دادم و چشم به کافه چی دوختم که ان معجون ارامش بخش را چگونه می سازد.فلاسک شیرچای را از پشت بساطش بیرون اورد.دوتا شیرچای برای من و همراهم ریخت.پولش را گرفت و مرخصمان کرد.بر صندلی های فلزی و یخزده کافه تکیه نزدم تا در سرمای شب معجون شیرچای را سر بکشم و رمز سرخوشی را دریابم.شیرچای را در ماشین و جاده ای که ما را به مقصد می رساند نوشیدم.مزه ی خاصی داشت.معلوم بود که سازنده اش مهارت خاصی در درست کردنش داشته است.مزه اش خاص بود اما رمزی از ارامش درونش نیافتم.ارامش را بیشتر در نمازخانه ی کنارش يافتم ،نه در نماز خودم و ان مکان خاص بلکه در نماز زنی سیه پوش که ارام خدایش را عبادت میکرد.در نمازش اطمینانی بود که نشانی از رفع تکلیف از گردن دربرنداشت.بماند داستان نگاه نفرت انگیزی که به من و مانتو وشلوارم انداخته بود.گویی خشمی هزار ساله از زندگی درونش نهان بود که ان را با نگاه پر از نفرتش به یک غریبه نثار كرده و رها شده بود

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 155 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:43