بازجویی

ساخت وبلاگ

برای بازدید کلاس درس،روش تدریس،مچ گیری یا هر چیز دیگر که نامش را بگذاریم امده بود.برای هر چه که امده بود.وسط زنگ بود و من تدریس را به اخر رسانده بودم.مطالب را جمع بندی و از دخترها خواسته بودم که کمی کتاب را مطالعه کنند.بازرس وارد که شد بین دانش اموزان ولوله نیفتاد.کسی به دنبال برقعه و چادرش درون جامیزش را نکاوید.همه به احترامش بلند شدند.خوشامد گفتند و سر جایشان نشستند.دخترها عادی بودند و تشویش سراغ من امده بود.نمی دانم چرا این همه از مردی که سرزده به کلاس درسم امده بود ترسیده بودم و او چه با خود اورده بود که حس اضطرابم را چند برابر کرده بود?پر انررژي احوال دخترها را پرسید.انگار من مرده متحرک درون کلاس باشم و او منبع شادی و شعف باشد روح تازه ای در کلاس تزریق کرده بود.دخترکی رنجور و ضعیف را وادار کرد که خوب بودن احوالش را فریاد بزند.من یک ماه سر ان کلاس رفته بودم و متوجه رنج درونش نشده بودم و او به ثانیه ای ان دختر را دریافته بود.لامپ کلاس را که روشن کرد تازه یادم امد که نور کلاس هم کم بوده است.او به فراست هر انچه که باید دریافته بود.احوال پرسی با دختران که تمام شد نوبت به من بود که امتحان پس بدهم.گفت"هر انچه تدریس کرده ای .یک بار دیگر برای من تکرار کن"گویی تمام مطالب از ذهنم پاک شده باشد.قدرت بیان نداشتم.گفتم"نمی توانم."و در ذات خود هم می دانستم که ان لحظه خاص و بی مقدمه نمی توان جلوی مردی غریبه و زیرک از علوم و فناوری گفت.خیره به نگاهم چشم دوخته بود.من فارغ از نگاه پرسشگر یا سرزنشگرش به دنبال خط چشمش بودم برایم سوال بود که چشمانش را سرمه کشیده یا ذات و طبیعت چشمش همینی ست که پیش رویم است.از زیر تدریس شانه خالی کردم و از نمره های دانش اموزان گفتم.زنگ تفریح که به صدا در امد همگی رها شدیم.دانش اموزان به حیاط رفتند.بازرس به دفتر رفت و من به الونک ازمایشگاه رفتم که چند وسیله ازمایشگاهی را سر جایش بگذارم.در مسیر به رنج درونی ان دختر،فراست بازرس و اضطرابي كه دچارش شده بودم فکر کردم.می دانستم که من همینم که هستم.اضطراب چیزی درونی ست که در لحظه سراغ ادم ها مي ايد و كنترلش در کم و زیاد هورمونهاست و کاری از ادم ساخته نیست.فردای ان روز دخترک تکالیفش را زودتر از دیگران روی میزم گذاشت.یک شبه ملا شده بود.

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 148 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:43