زلف

ساخت وبلاگ

داستان کتاب برگرفته از موی بلند زنان هندوستان بود.کتاب که تمام شد یاد موهای خودم افتادم که روزگاری بلند و پرپشت بود و حال نصف شده است.تا پایان دبیرستان موهایم همیشه زیر چادر پنهان بود.انها را جلوی زنها هم باز نمیکردم که چشمشان نزنند.تربیت معلم که رفتم قانون شکسته شد.نمیشد در خوابگاه بیست نفره موها را پنهانی شانه زد.اولین بار که موهای به هم بافته ام را باز کردم.دختران خوابگاه دورم جمع شدند تا فقط تماشا کنند.به دنبال رمز سلامتی و بلندی موهایم بودند.نمی دانستند که از خردسالی به بعد انها را کوتاه نکرده ام.مویم را زود شانه زدم و بهم بافتم اما انگار دختران چشمشان واقعی شور بود.در همان دو سال موهایم نصف شد.به بلوچستان که برگشتم انگار کچلی گرفته باشم موهایم شکننده و کم پشت شد.بعد از مدت زمانی موها سلامتی اش را باز یافت اما وقتی عروس شدم دوباره موهایم کم پشت شد.گویی از خانه پدری که دور می شدم.درد به موهایم می رسید و انها را پرپر میکرد.پرپشتی ان موها را دیگر بازنیافتم اما می توان انها را بلند نگه داشت.در مجله های مختلف پزشکی خوانده ام که شانه زدن موها هر صبح باعث سلامتشان مي شود.مدتها ان را رعايت كردم و اخر به این نتیجه رسیدم که موهایم را چون سرخپوستها ببافم.موبلند هندي داستان موي بلندش را به نشان شكر و سپاس به خدای معبد بخشید که صحت یابد.هرگز نفهمید که هدیه اش کلاه گیس زن بی موی اروپایی شد.موی من قربانی خدای کدام معبد شد?خود هم نمی دانم

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 160 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 22:31