گَرد

ساخت وبلاگ

هر بار که تلفن می زند،داستانوار از روزمرگی هایش می گوید.با صدای صاف تهرانی و مد روز سخن می گوید.من در پاسخ به سوالاتش مکث می کنم و بعد حرف می زنم و او را انگار کوک کرده باشند.کلمات را بی پس و پیش و راحت بیان می کند.برایم شرح می دهد که چگونه به تنهایی و اتاق به اتاق خانه تکانی کرده و همه جا را مرتب کرده و فقط کتابهایش مانده اند که قرار است،آنها را در کمد چوبی جای دهد.می گوید"اینجا مثل بلوچستان گردوخاک نیست که هر صبح مجبور باشی همه جا را دستمال بکشی و باز صبح همان آش و همان کاسه باشد.آن چندسالی که مهمان شهر شما بودم کمر و دست و پا برایم نماند.بس که وقت و بی وقت مجبور میشدم همه جا را جارو و دستمال بکشم.به خاگ و گرد و غباری که روی چیزها می نشست وسواس خاص داشتم.چیه اون شهر مرزی پر از خاک که چسبیدین بهش؟"از اینکه بیکباره از خانه تکانی به مرزنشینی می رسد تعجب می کنم.در پاسخش حرفی نمی زنم.به نوعی حق با او و تمام زنهایی ست که بارها خانه ها را آب و جارو کرده اند و روز بعد پر ازخاک تحویل گرفته اند.قانون طبیعت این است که بادهای ۱۲۰ روزه سیستان از وزش باز نایستند و هر سال تکرار شوند.در زمان اندکی که من به خط مرز می اندیشم،او قربان صدقه پسرش می رود.باز در عجب می مانم.می گویم"شما که پسر نداشتی؟"می خندد و می گوید"گربه ی خانگیم را می گویم.الان کنار دستم روی مبل خوابیده است"و باز ناز گربه ای را می کشد که من ندیده ام.پیشترها وقتی اینجا بود ،از حیوانات اهلی چندشش می شد و آنها را کیش کیش می کرد که نزدیکش نشوند.حالا چطور ۱۸۰ درجه تغییر کرده بود؟انگار حرف دلم را شنیده باشد،می گوید"حیوانات خانگی اینجا بامرغ و کبوتر و بزهای های شما فرق دارد.اینها را واکسن می زنند و هر دو ماه یکبار پیش دامپزشک می برند و تربیت شده هستند."گربه ای را که کنارش خوابیده تصور می کنم و این بار من چندشم می شود.باز خدا را شکر می گویم که سگ نیست که با آب هفت دریا هم نجاستش پاک نشود و باز یاد سگ اصحاب کهف می افتم که قرار است به بهشت برود.او از نژاد و نام و نشان گربه اش می گوید و تقدسش و اینکه دوستدار پیامبران بوده و من به نفرتم از گربه سیاهی که هر بار درکوچه می بینمش می اندیشم...

+ نوشته شده در شنبه هفتم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 3:13 توسط Espantan  | 

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 44 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 12:45