آموزش بدون پرورش

ساخت وبلاگ
یک من برگه روی هم تلمبار شده بود.همکارم گفت"وییی این همه برگه را کی تصحیح می کنی؟"گفتم"تصحیح نمیکنم.فقط خواسته ام دانش آموزان کمی درس بخوانند و به خود بیایند."حرفش انگار تلنگری بود که یادآوری کند که برگه ها را دور نیندازم.سر کلاس که رفتم.از بچه ها امتحان نگرفتم به هر نفر چند برگه دادم تا تصحیح کنند.عکس العملها متفاوت بود.بعضی از این فعل معلم خوشحال بودند.برخی اظهار نارضایتی کردند و برخی هم سکوت کردند.شاید هم در دلشان فحش دادند.به قول پروانه دیگر به فحش و نفرین دانش آموزان عادت کرده ایم و به نظرم این عادت کردن خطرناک است.دیروز روز تحول و ترک عادت بود.دبیر ریاضی سخت عصبانی بود.دخترها ساده ترین سوالات ریاضی را جواب نداده بودند و این خشم معلم را برانگیخته بود.تمام داستان درس بلد نبودن نبود.دانش آموزان بیش ار حد گستاخ شده بودند.انگار هر چه بزرگتر شده بودند بی ادب تر شده بودند.من هم مثل دبیر ریاضی از دخترها دل خوشی نداشتم.دبیر مطالعات هم دادش در آمده بود.در شورای غیررسمی مدرسه قرار شد که به قیمت پایین آمدن درصد قبولی خرداد و شهریور دانش آموزان را حسابی غربال کنیم.شاید نوعی شورش بی صدا بود بلکه جایگاه خود را پس بگیریم یا حداقل دانش آموز و اولیا ارث پدری را از جانمان طلبکار نباشند.دیروز فکر میکردم.یک تهدید زودگذر است اما هر چه به تاریخ امتحانات نزدیک می شویم این شور و نفرت درونی در حال افزایش است.از جایی باید شروع کرد و شاید این هماهنگی بدون برنامه ریزی نقطه آغاز باشد.دبیر ادبیات و هدیه ها که جزو هیات مخالفین بودند عقیده داشتند که تجدید یا مردود کردن دخترها باعث میشود که ترک تحصیل کنند.عقیده شان تاثیری بر رای مان نداشت... اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 6:01