درویش

ساخت وبلاگ
آدمها هر لحظه که از عمرشان میگذرد یک گام به زوال نزدیکتر می شوند.آخرین بار که او را دیده بودم سرحال تر و فربه تر بود اما این بار به قول مادرم مثل چوب خشک شده بود.وقتی مردان اینجا لاغر می شوند به ذهن کمتر کسی می رسد که مثلا از شدت ریاضت یا ورزش یا. ..به این حالت رسیده.بیشتر مردمی که فکرشان را بر زبان می آورند می گویند"لابد فلانی معتاد شده که به این حال افتاده"چند بار دهانم را پر و خالی کردم که از او بپرسم که چرا چنین لاغر شده و هر بار پشیمان شدم.با امکانات رده پایین خانه متروک برایش چای دم کردم. جلویش یک استکان چای گذاشتم و در دل دلم به حالش سوخت و بیشتر از آنکه دلم بسوزد نگران موتش شدم در حالیکه میدانستم دیر یا زود همگان می روند.با آن اوضاع و احوالش کمتر کسی باور میکرد که روزگاری او یک پسر جوان و پر شر و شور و به همان نسبت بداخلاق بود.البته خلق تنگش هنوز به همان قوت سابق باقی بود. این را از شیوه سخن گفتنش میشد درک کرد.از طریقه و راه و روش صوفیگری و درویش مسلکی گفت.در لابلای سخنانش گفتم"خب طریکه ای که از آن حرف میزنی یعنی چه؟"مکثی کرد و گفت"همین راه هایی که رهبران مختلفی چون نقشبندی ها ،جلالی ها چشتی ها و...ارایه داده و پیروانشان همان مسیر خاص را رفته اند.به نوعی از یک طریکه خاص پیروی کرده اند."دیگر سوالی نپرسیدم ولی گفتم"میدانی!یک روزی خواهد آمد که تکنولوژی تمام باور آدمها را در هم میشکند.نسلهای بعد ما این حرفها را باور نمیکند و به ریشمان میخندد.اخم کرد و گفت"تا باورها نمیرد قیامتی و آخرالزمانی هم برقرار نمیشود.در ضمن اولیا الله نیاز به اثبات ندارد.داوریها ،باورها و ناباورها از رتبه،درجه ،ایمان و اعتبارش نمی کاهد.!" اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : درویش, نویسنده : espantano بازدید : 165 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:35