مرده شورخانه

ساخت وبلاگ
می گوید"اولین بار که حمام خانه پدری تان را دیده ام وحشت کرده ام."گفتم"چطور؟"گفت"کاشی که نبود.با آن سیمان سفید دیوارها و کفش مثل مرده شورخانه میماند."از تشبیهش بدم آمد و گفتم"خب آن وقتها به خاطر آنکه هزینه اش کمتر شود سرویس بهداشتی ها را کاشی و سرامیک نمی کردند.حالا روزگار عوض شده و ساختمانها رنگ و روی شهری گرفته."گفت"نمی دانی که من در بلوچستان چه روزهای سختی را گذراندم تا به اینجا رسیدم."به جا و مکانی که به آن دست یافته بود فکر کردم و با خود گفتم"آن وقتها مجبور بودی که با خوب و بد بلوچ و مرده شورخانه هایش بسازی ولی الان چه چیز تو را به این روستا و دهکده ها کشانده است؟در همان قصری که ساخته بودی میماندی کسی هم کار ی به کارت نداشت و احوالت را نمی پرسید یا در کارت دخالت نمیکرد پس چرا دوباره از بلوچستان سر در آورده ای ؟"او سخنان دلم را نشنید و گفت"ساختمانها تغییر کرده ولی فرهنگ و سنتها هنوز باقی است."گفتم"فرهنگ هم کمابیش تغییر کرده ولی زیاد به چشم نمی آید."حرف دیگری زد و من در پاسخش سکوت کردم.حوصله نقد و بررسی های گجری را که از دور بلوچ و زندگی اش را به نظاره نشسته بود نداشتم. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : مرده,شورخانه, نویسنده : espantano بازدید : 169 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47