خالی

ساخت وبلاگ
یک کیلو نبات به دستم می دهد و می گوید"اینها را خودم درست کرده ام. چیز قابل داری نیست."کیسه نباتی را از دستش می گیرم و می گویم"راضی به زحمتتان نبودم."خداحافظی می کنم و راه می افتم.هدیه اش روی میز آشپزخانه افتاده و خاک میخورد.اگر سالها قبل بود آن را مستقیم در سطل آشغال انداخته بودم ولی من دیگر آن آدم سابق نیستم.هزار چرخ خورده ام و چندین زلزله را پشت سر گذاشته ام تا بر این نقش زمین جا گرفته ام.سالها قبل آنقدر ساده بودم که از ریاکاری و مکر آدمها سر در نمی آوردم یا در همان سالهای دور هم درک کرده بودم که زندگی آنقدرها هم که فکر میکنیم ارزش ندارد که به خاطرش دست به هر جنایتی بزنیم.او یک روز معمولی کیسه نباتی به دستم داد و من آن را به خانه بردم.سر بر بالین که گذاشتم خوابها مثل اجل معلق ظاهر شدند و گفتند که آن کیسه نباتی آغشته به سم سحر و جادو است مبادا لب به آنها بزنی.خرافاتی نبودم اما به خوابهای هشدار گونه ام اعتقاد خاص داشتم.کیسه نبات را دور نینداختم اما جرات هم نکردم مثلا یک نبات داغ درست کنم و به وقت درد سر بکشم.آن نبات و زعفرانها سالها در خانه پدری خاک خورد و چند روز پیش راهی سطل آشغال شد.برایم جالب بود که درست وقتی که موعد قبلی به سر آمد یکی دیگر امروز جایگزینش شده است.این بار دیگر خواب و خیالهایم و آن کیسه نبات اهمیتی ندارد.انگار تمام اعتقادهایم به یکباره رنگ باخته است و دنیایم از آدمها و سحر و جادویشان خالی شده است. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : خالی, نویسنده : espantano بازدید : 165 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 19:47