شکایت

ساخت وبلاگ
خانم مدیر دلخور گفت"سر کلاس که بودید.پدر دانش آموزی آمد و هر چه لایق خودش بود نثارم کرد."گفتم"چرا عصبانی بود."با تاسف گفت"کتاب دخترش گم شده.مرد ادعا داشت که برای پیدا کردن شی گم شده هیچ کار مثبتی صورت نداده ایم."گفتم"آخر قانع شد یا عصبانی رفت؟"گفت"عربده زنان رفت و گفت برای شکایت به آموزش و پرورش می رود.گفتم"می خواستی بگویی آموزش و پرورش اینجا که سهل است تا تهران هم برو.پرونده دخترش را هم به عنوان پیشکش تقدیم میکردی."خانم معاون گفت"نه دیگه.مرده زیادی هیکلمند و عصبانی بود.اگر سربه سرش میگذاشتیم برایمان هفت تیر میکشید."هر ساله مدرسه ها که باز میشود.سر هر چند وقت یک بار اولیای دختران با شمشیر از نیام کشیده به مدرسه می آیند.برای مدیر و معلمان خط و نشان میکشند و صحنه را ترک میکنند.نرهایی که از شدت خشم سرخ و سیاه شده اند چاک دهنشان را باز میکنند و هر چه به ذهنشان میرسد بر زبان می آورند.بعد هم پی کارشان می روند.هیچ کس هم جلودارشان نیست.حتی خدا هم نشسته و از دور تماشا میکند. اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 158 تاريخ : شنبه 22 مهر 1396 ساعت: 19:56