عدالت

ساخت وبلاگ
زنگ تفریح که خورد در میان جیغ و داد دخترها از کلاس خارج شدم.من از دست آنها رها شده بودم و آنها از شر من. در مسیر کلاس تا دفتر مدرسه دختری برایم جلب توجه کرد.هر بار که او را دیده بودم در حال خوردن چیپس یا پفک بود و می توانستی برق خرسندی را در چشمانش ببینی.او خواهری ناتنی داشت که با فقر دست و پنجه نرم میکرد.اینکه دختران یک پدر باشی و اوضاع زندگیت دو روی متفاوت یک سکه باشد عجیب می نمود.هر چند که شگفتی زیادی هم نداشت .مردی به روال عادی سایر مردان زنی دوم اختیار کرده بود و به فرزندان سوگلی اش اهمیت بیشتر می داد یا من از روی ظاهر آن دو دختر افسرده و شاد او را قضاوت کرده بودم.مادر دختر افسرده بارها به خانه مان آمده بود و از شوهرش شکایت کرده بود.وقتی نتوانسته بودم با راهکارهای بدون کارشناسی ام او را قانع یا آرام کنم رو به زن گفته بودم"از شوهرت طلاق بگیر و خودت را راحت کن"و او برایم از عشق فلسفه ها بافته بود.اینکه شوهرش را با وجود زن دومی که گرفته و عادل نیست بسیار دوست میدارد و حاضر نیست لحظه ای از او دور باشد و حرف به اینجا که رسیده بود.من به هدفم رسیده بودم.زن دست از گله کشیده و رسما خفه شده بود. من با دیدن خواهران ناتنی یاد وبلاگ عدالت کلمه مردان افتاده بودم...

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:04