موش همسایه

ساخت وبلاگ
ترس در دنیای مردان لامعنی است یا معنای خاص خودشان را دارد.تفسیری که فقط خودشان بلدند و به آن اعتقاد دارند.هر بار که او  از سر خوشی یا اجبار شب را در خارج از خانه گذرانده بود.در سکوت نیمه دوم شب وقتی پلکهایم روی هم افتاده بود صدایی سکوت شب را شکسته بود.از صدای پارس های پی در پی سگ سیاه وبلاگ همسایه کلمه گرفته تا موش دواندنهای گربه های ولگرد کوچه و صدای سرخوش مردان وبلاگ همسایه کلمه که دور بساط تریاک نشسته بودند و بوی تعفنش همه جا را برداشته بود.اول طبق معمول برایش از ترس هایم گفته بودم.او انگار در عالم مردانه اش جنس حرفم را لمس نکرده بود یا به موضوع از زاویه ای دیگر که فقط خودش بلد بود نگاه کرده بود. حرف زدن هیچوقت کاری را از پیش نبرده بود و من به مرور یاد گرفته بودم که مشکلم را خودم حل کنم.یاد گرفته بودم که کار از مرز غر زدن گذشته و جایی باید در سکوت اندیشه کرد.اینکه نیرویی نمی گذاشت شبها بخوابم برایم اثبات شده بود.راه کنار آمدن با آن را باید می آموختم.به پارس سگ وبلاگ همسایه کلمه و سرخوشی مردان تریاکی خودم را عادت داده بودم.یاد گرفته بودم که تا طلوع صبح که آنها چشم بر هم می گذارند بیدار بمانم.بعدها آن پارس و موش دواندنها برایم عادی شده بود.به عادت دوران دبیرستان سر مطالعه کتاب و مجله خوابم برده بود و از پارس سگ ها دیگر بیدار نشده بودم.دیشب داستان به شکل دیگری بود.گربه ها در خواب بی روح مردان موش دوانده بودند.ترس دست از سر من برداشته بود و به سراغ او رفته بود.کابوس پشت کابوس و او نتوانسته بود تا سحر بخوابد.وقتی از ترس و به هم ریختن خوابش می گفت به جای همدردی خنده ام گرفته بود.در دل گفته بودم"پس روان پریشی خاص زنان ترسو نیست.گاه به سراغ مذکرها هم می رود."بعد ناشیانه لبخند زده بودم و او بابت خنده ی بیجایم ناراحت شده بود.رشته ی سخن را جور دیگر تاب داده بود که نترسیده و فقط کمی پریشان حال شده است.او را مثلا درک کرده و گفته بودم"لابد گربه های ولگرد کوچه خواب شبش را به هم زده اند"و باز در آشپزخانه با خود ریزریز خندیده بودم.

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 136 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 17:04