جلسه

ساخت وبلاگ
مجلس به اخر رسیده بود و ما در واپسین لحظات رسیده بودیم.سلام کردیم و وارد شدیم.کسی از صدر مجلس گفت"امده اید که خسته نباشید بگویید?"خنده ای تحویلش دادیم و سکوت کردیم.برگه های ختم جلسه را که امضا كرديم.جلسه ختم شد و هر كس پی کارش رفت.ما سر و ته داستان تکراری جلسات را نفهمیده بودیم.بعد از ان وقت شناسی اموختیم هر چند که ان روز خاص هم به دلیلی موجه دیر رسیده بودیم.دیروز مجلسی دیگر برپا بود.مردها طبق معمول بر صدر مجلس نشسته بودند.دین و عرف حکم کرده بود که انها بر صدر بنشینند.هر چند که زنها هم مشتاق نبودند که همردیف انها بنشینند.استادی که سخنوری میکرد با ادمهای دیگر فرق اساسی داشت.علمی را که اموخته بود در زندگی روزانه اش پیاده کرده بود و سعی داشت به ما هم بیاموزد که سنت را کنار بگذاریم و اموخته هایمان را در عمل به کار بریم.وقتی ادمها سنت شکنی می کنند و متفاوت از دیگران عمل می کنند به کج فهمی متهم می شوند.

 

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 29 بهمن 1397 ساعت: 5:34