سفیه

ساخت وبلاگ
عکس هایش را تصادفی در اینستاگرام دیده بودم و حالا خود واقعیش را در مدرسه می دیدم.همان قضاوتی که در عکسش کرده بودم در دنیای بیرون هم تغییر نکرده بود.در چشمانش خباثتی بود که در دنیای مجازی و واقعی فرقی نداشت.بلکه در واقعیت پررنگتر بود.یک لحظه او را در دفتر مدرسه دیده بودم.چشمانی خیره که سر به زیری نیاموخته بود.سلام کرده و از کنارشان گذشته بودم.ولی فکرم درگیر ان نگاه بود.نگاه عاقل اندر سفیه مردان به زنان اطرافشان.من او را از همان سلام کوتاه قضاوت كرده و بعد وارد دفتر مدرسه شده بودم.همکاران عادی نشسته بودند و ذکر خیر بازرسان بود.در دل بر خودم لعنت فرستاده بودم.گفته بودم"لعنت بر تو اسپند که مردمان را از روی ظاهر به قضاوت نشسته اي.پس چرا اینها انچه تو دریافته ای کشف نکرده اند و ذکر خیرش را می گویند"و بعد بسیار استغفار گفته بودم در حالیکه فکرم گزاف بسیار گفته بود...

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : espantano بازدید : 162 تاريخ : يکشنبه 12 اسفند 1397 ساعت: 12:54