اسپنتان

متن مرتبط با «همرنگ جماعت شدن به انگلیسی» در سایت اسپنتان نوشته شده است

زنده به گور

  • زنده به گورقدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید و او گرفتار مصیبت دخترانه ی خودش شده بود.پدرش گفته بود "دخترم تو دیگر بزرگ شده ای.سواد خواندن هم که داری پس لازم نیست که به مدرسه بروی."او با هزار خواهش و تمنا امسال را به مدرسه آمده بود.مثل سابق بازیگوش و سربه هوا نبود.گویی یک ماهه بزرگ شده بود.درس می خواند و سر به راه شده بود.در چشمانش غمی موج می زد که پیش از گفتارش به تلاطم درآمده بود.رو به من گفت"شما این همه می گویید درس بخوانید تا برای خودتان کسی شوید.چطور درس بخوانیم وقتی که می دانیم دیر یا زود به اجبار باید ترک تحصیل کنیم"گفتم"مبارزه کنید.چطور پدرت بعد از یک ماه تسلیم خواسته ات شد و اجازه داد که به مدرسه بیایی؟پس باز هم می توانی ادامه دهی."در پاسخم سکوت کرد.من هم سکوت کردم. شاید در دل می دانستم که دخترک تنها نمی تواند حریف یک ایل به رهبری پدرش باشد.او زانو می زند و سر تسلیم فرود می آورد.مثل تمام دختران و زنانی که به اجبار کرنش کردند.+ نوشته شده در  دوشنبه نهم بهمن ۱۳۹۶ساعت 22:23&nbsp توسط اسپنتان  |  Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جماعت

  • فکر میکردم دیگر عصر تبلیغ جماعتی ها سوخته است اما آنها هنوز پابرجا هستند و به قول عمه از غیبت خلق هم که شده هنوز بر اعتقادات خود پافشاری میکنند با آنکه در عمل و خانواده آن را دزدکی اجرا نمیکنند.همزمان که ماشین دم در خانه نگه داشت جماعتی از آنها زنگ در خانه همسایه را میفشردند.من در ماشین را برای مادرم باز کرده بودم تا پیاده شود.شوهرم تا آنها را دید دستی برایشان بلند کرد و بی هیچ صحبتی به درون خانه رفت.پسرم طبق معمول جوگیر شده بود.بعد از پیاده شدن از ماشین سریع روی کاپوی مخابرات داخل خیابان پرید و با صدای بلند رو به من گفت"مادر نگاه کن تبلیغ جماعتی ها پشت سرت هستند."خودم را به نشنیدن زدم اما او ,جماعت ...ادامه مطلب

  • نماز جماعت

  • مغرب بود.کنار مسجدی نگه داشتیم که مصلایی مخصوص زنان داشت.زن و دختری مشغول عبادت بودند.صدای امام جماعت بوسیله بلندگویی در نمازخانه زنان هم پخش میشد.از حرکات زن و دختر معلوم بود که به ملا اقتدا کرده اند و همراه او نماز می خوانند.من رکعت آخر رسیده بودم و رسم جماعت خواندن و چگونگی اقتدا به ملا را نیاموخ, ...ادامه مطلب

  • بهلول

  • مرد مغازه دار با ریش و سبیل انکارد شده و لباس مرتب مشغول کاسبی بود.مرد دیگری با لباس مندرس،موهای ژولیده و چند کارت و کاغذ آشغال در دستانش پارچه ی سفیدی را روی زمین پهن کرده بود و با خودکارش چیزهایی روی آن می نوشت و ادا و اطوار خاص از خودش درمی آورد.ماشینی که من درونش نشسته و بر صندلی اش تکیه زده بود, ...ادامه مطلب

  • امام جماعت

  • یک زن با مقنعه و لباس سرخ پیش نماز زنها و مردهایی بود که به نماز جماعت ایستاده بودند.مه بی بی با همان تعصب همیشگی و بدون علمش گفت"این ملک کجاست؟لابد مسلمان نیستند که یک زن را امام جماعت کرده اند.گفتم"نمی دانم. زیرنویسش را نگاه نکردم که مردم کدام کشور هستند؟ولی وقتی نماز می خوانند لابد مسلمان هستند.", ...ادامه مطلب

  • همرنگ

  • دخترها با لباس فرمی که پوشیده اند یک رنگ شده اند.این یکرنگی آنهایی را که به دلایلی همرنگ جماعت نیستند لو می دهد.مریم دیروز مقنعه ی صورتی پوشیده بود.بچه های پولدار کلاس او را مسخره کرده بودند.مریم امروز با مقنعه ی جدید به مدرسه آمده بود.او باز هم مورد تمسخر همکلاسی هایش قرار گرفته بود.بچه ها گفته بودند این مقنعه را از دختر همسایه قرض گرفته ای.نمی دانم این اطلاعات درست یا غلط را از کجا آورده بودند؟اما مریم بیرون از کلاس ایستاده بود و گریه می کرد.آنقدر ناراحت شده بود که به هیچ عنوان حاضر نبود وارد کلاس شود و در جمع همکلاس هایش بنشیند.او را به نمازخانه فرست,همرنگ جماعت شدن به انگلیسی,همرنگ جماعت شدن,همرنگ جماعت شو,همرنگ جماعت,همرنگی چوب,همرنگ جماعت نشدن,همرنگی با جماعت,همرنگی اجتماعی,همرنگ چشمهایت سکوت میکنم,همرنگ سازی در فتوشاپ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها