اموزش

تا برایشان از دبیرجدیدی که قرار بود برایشان کلاس خصوصی بگذارد سخن گفتم.دخترها فریاد شادی سر دادند.از ذوق کردنشان تعجب کرده بودم.خندیدم و گفتم"چقدر خوشحال شدید."گفتند"خانم فلان سال معلممان بوده و او را دوست داریم."گفتم"همچین ذوق کردید که انگار به عمرتان چنین معلمی نداشته اید."دانش اموزان باز خنده و لبخند تحویلم دادند.برق چشم ها و لبخندها که جمع شد تدریس درس جدید اغاز شد.من هنوز درگیر ذوق انها بودم.دختران علاقه عجیبی به برخی از دبیران مرد دارند.تمام علاقمندی شان در جاذبه جنس های مخالف و دافعه ی جنس های موافق نیست.گویی انها حرف مردها را بهتر می فهمند و اموزش هایشان را راحت تر یاد می گیرند.همکاری میگفت"دلیلش ان است که شما خانمها به جای اموزش فقط به دخترها استرس وارد می کنید."بعد برایم از کلاس انروزش گفت که دختری سه بار در کلاسش را زده و حرفی را که مدیر مدرسه ابلاغ کرده بود برای دانش اموزان سه بار تکرار کرده است و دلیل کارش فقط به خاطر استرسی بوده که ان مدیر مونث وارد کرده است.من در دل به او خندیدم و با خود گفتم"از کجا معلوم که استرس او را وادار به این کار کرده و جاذبه مردانه ات او را به کلاس درست نکشانده است."در عهد عتیق وقتی دختری دبیرستانی بودم.بیشتر دانش اموزان عاشق سینه چاک یکی از دبیران مرد که شوخ طبع بود شده بودند.زنگهای بیکاری یا تفریح محوطه ی پنجره ی کلاسی که ان معلم خاص داخلش بود محل رفت و امد دخترهایی بود که او را دوست می داشتند.عشق به ان معلم خاص تنبل و زرنگشان را در ان ساعت خاص درسخوان و کتاب به دست کرده بود.رقابتی سنگین بر سر تصاحب معلمی که جای پدر یا برادرشان بود.دخترهای نسل جدید را همان مادرهای عاشق پیشه تربیت کرده اند.معلوم است که به جز استرس بهره ای از عشق و دلبری افسارگسیخته ی نوجوانی هم برده اند.بحث طولانی نشد چه اهمیتی داشت که ان دختر به چه دلیل سه بار بر کوبه در کوبیده و اهمیت پیامش را گوشزد کرده است.دخترها وقتی سر کلاس فوق برنامه بروند.درسی را که یکبار معلم برایشان تدریس کرده از زبان معلم جدید به راحتی خواهند فهمید.هرگز به ذهنشان نخواهد رسید که اصل اموزش را دبیر مدرسه خودشان یادشان داده و ان معلم جدید همچنان خدایشان خواهد ماند...