زاویه ی دید تاریک من

ساخت وبلاگ
جایی مطلبی از یک عارف نامی خواندم که ارزش و لذت نگهداری از پدر و مادر از کار افتاده را گوشزد می کرد.اینکه با از کار افتادگی والدین و شروع مراقبت از آنها نوبت به جمع آوری ثواب می رسد.من در دل حرف عارف ربانی را نفسی خواندم که از جای گرم بیرون می آید.در زندگی واقعی جایی که پای عمل به میدان می آید.این مردها هستند که فقط حرف می زنند و بیشتر بار حداقل در این سرزمین بر عهده ی زنها است و در میان زنها هم بر عهده ی دختر یا عروسی است که دیوارش از همه کوتاهتر باشد.هیچ کس حتی خدا به فریاد زنهایی که بار سنگین نگهداری از والدین را بر عهده دارند نمی رسد.آنها فداییان خاموش و تسلیم سرنوشت هستند.دیروز به دیدن پیرزنی رفتم که به دلیل کهولت سن سالهاست که نمی تواند ادرارش را کنترل کند.دخترش دستانش را نشانم داد. سرانگشتانش از تعداد دست لباسهایی که هر روز می شست صاف شده بود.دختر تک فرزند مادرش نبود ولی دیوار کوتاه فرزندان پیرزن بود.تمام زحمت نگهداری از مادر بر عهده او بود.نگهداری از مادر با بوی نجس پوشک و ادرار آنقدرها هم لذت بخش نبود.دختر مستاصل شده بود.آنقدر مستاصل شده بود که اگر بیشتر با او حرف می زدم همانجا گریه سر می داد.هر قدر هم درجه که برایش ثبت کنند برای او که سالهاست زندگی نکرده و فقط مادرش را تر و خشک کرده آن اجر و مقام وعده ی سر خرمن است.کاش یک بار هم قلم را به جای عارفان مرد و نام آور به دست همین دختر می دادند تا از زیبایی و ارج و قرب نگهداری از والدین بنویسد.دختر استکان چای را جلویم گذاشت و گفت"باز اوضاع من خوب است که مادرم بیشتر وقتها خواب است.ولی مادر فاطمه همسایه ی چند دیوار آنطرف تر شبها خوابش نمی برد و با دعوا و ناله هایش جان فاطمه را بر لب آورده است."گفتم"فاطمه چند خواهر دیگر هم دارد.چرا آنها در نگهداری مادرش کمکی نمی کنند؟"گفت"دار به نام فاطمه شکسته و دیگران راحت هستند."با خود گفتم"چرا من در دایره ی نگهداری از یک مادر به برادران فاطمه اشاره ای نکردم؟چرا پذیرفته ایم که اول از همه دار سر دخترها شکسته و در پله ی بعدی وقتی چاره ای نباشد نوبت به پسرها می رسد؟

اسپنتان...
ما را در سایت اسپنتان دنبال می کنید

برچسب : زاویه ی دید,زاویه ی دید دوم شخص,زاویه ی دید در عکاسی,زاویه ی دید در داستان,زاویه ی دید چیست,زاویه ی دید سوم شخص,زاویه ی دید در ادبیات,زاویه ی دید داستان,زاویه ی دید در فارسی,زاویه ی دید در داستان کوتاه, نویسنده : espantano بازدید : 143 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 15:04